Dragon Age: Origins از همان لحظات اولیهی ورودش به عنوان یک RPG غربی، طرفداران زیادی پیدا کرد. این بازی توانست با ارائه ی یک داستان عالی، شخصیت پردازی فوقالعاده و المان هایی خاص، تعریفی جدید از این سبک را به ارمغان بیاورد. DA را میتوان یک شوک الکتریکی بر پیکره ی RPG غربی دانست؛ زیرا مدت زیادی بود که بعد از عرضه ی TES: Oblivion، دیگر عنوان قابل قبولی به روی خود ندیده بود. همان طور که قبلا گفته شد؛ بازیهای رایانهای آموزههایی به همراه خود دارند. اگز قرار باشد ازNBA قوانین بسکتبال، از Call Of Duty اصول و قواعد جنگیدن را یاد بگیریم؛ از DA هم فلسفه و منطق را یاد میگیریم. شخصیت های مختلف در کنار هم، با تفکرات و ذهنیات مختلف، در یکجا جمع شده بودند تا ما را به دنیایی از ایده ها و اندیشه های گوناگون ببرند. DA در کنار این آموزه ها، به ما یاد داد که در چه زمان هایی باید خوش برخورد باشیم و در چه مکان هایی خشن. این بازی به ما یاد داد که برای جلوگیری از بعضی درگیری ها، دروغ و بلوف زدن هم میتواند کار مناسبی باشد. با در نظر گرفتن همه ی این نکات، خودمان را برای رویارویی با شاهکاری دیگر آماده کرده بودیم. اما از آنجایی که بازی های بزرگ هم ممکن است موفقیت سابق را تکرار نکنند؛ DA II هم نتوانست موفقیت سابق را تکرار کند.
همان طور که گفته شد؛ این بار فقط نژاد Human ها را برای پیمودن روند داستانی در اختیار داریم. شخصیت اصلی بازی Hawke نام دارد از او به نام قهرمان یاد میشود. . Cassandra به عنوان یکی از اعضای Chantry سعی دارد تا با استفاده از اسناد و مدارکی که در اختیار دارد، موقعیت Hawke را شناسایی کند. به همین دلیل او به سراغ Varric میرود.Varric در گذشته یکی از دوستان Hawke به شمار می آمده و از ابنرو Cassandra با تهدید کردن او سعی دارد اطلاعاتی از زبان او بیرون بکشد. طبق روایتهایی که از زبان Varric بیا میشود، Hawke در هنگام حمله ی Darkspawnها به همراه خانواده ی خود از شهر Lothering فرار میکند و به Kirkwall پناه میبرد. داستان بازی به سرگذشت همین Hawke دلالت دارد. داستان بازی گرچه تا حدی جذابیت دارد؛ اما در مقایسه با Origins حرفی برای گفتن ندارد. شاید در همان دقایق اول بازی، با وارد شدن شخصیتهایی نظیر Flemeth جان تازهای بگیرد، اما حضور Flemeth کبیر هم کافی نیست. در شماره ی قبل حتی دیالوگ های ساده هم برای شما خوشایند بوند. گفت و گوها و بحث هایی که خلال بازی بین شخصیت های بازی رخ میداد؛ باعث میشد تا شما مدت کوتاهی از جو بازی فاصله بگیرید و دست به چانه، صحبت های آنها را گوش دهید. اگرچه دیالوگهای بازی همچنان کیفیت مطلوبی دارند؛ اما به علت شخصیتپردازی متوسط بازی این بخش کمتر به چشم میآیند. شخصیت پردازی بازی دیگر عمق و جذابیت شماره ی قبلی را ندارد. Morrigan، Alistair و Leliana کسانی هستند که شما در حسرت آنها خواهید ماند. کلا افرادی که با شما همراه میشوند را نمیتوان با شمارهی قبل مقایسه کرد. عمق شخصیتپردازی نزول پیدا کرده اند و آن چندگانگی شخصیت ها از بین رفته است. ار بین همگروهیهای شما، تنها کسی که شاید بتوان آن را جزو شخصیت های پرمحتوا قرار داد؛ Varric می باشد. همانند Mass Effect 2 بعد از مدتی با انتخاب اسمی برای Hawke و ساخت چهرهی دلخواهتان، بازی را ادامه میدهید.
یکی از قسمت هایی که تغییرات مثبتی داشته است؛ گرافیک بازی میباشد. گرافیک بازی پیشرفت خوبی داشته است و حتی در نسخه¬ی کنسولی هم شاهد جزئیات خوبی هستیم. چهره پردازی شخصیت ها بهتر شده اند. دشمنان بازی نیز تفاوت های محسوسی با Origins دارند. جزئیات سلاح ها، آیتم ها و ... بهتر از گذشته هستند. نورپردازی بازی نیز بهتر از شماره ی قبلی شده است. در DA II این بخش مورد توجه بیشتری قرار گرفته و افکت های نوری مفهوم بهتری پیدا کرده اند. سایه زنی ها در بازی پیشرفت چندانی نکرده اند و حتی در با عوض شدن زاویهی نور ، تغییری پیدا نمیکنند. افکتها در مقایسه با Origins کیفیت خوبی دارند و همهی Spellها و حتی سلاحها، افکت های چشم نوازی دارند. افکت خون بسیار خوب کارشده است و هیجان مبارزات را بالا میبرد. بازی Draw Distance خوبی نیز دارد اما در بعض از مکانها کیفیت بافتها افت میکند. محیط بازی هم حس و حال گذشته را به گیمر نمیدهد و در بعضی موارد بیش از حد تکراری میشود.
متاسفانه همانند شمارهی قبلی، هوش مصنوعی در برخی از موارد دچار مشکلاتی میباشد. بدون استفاده از تاکتیکها، یارهای شما هیچ هماهنگی با هم ندارند و هر یک Target جداگانه ای را مورد حمله قرار میدهند. البته مشکلات هوش مصنوعی به این قسمت محدود نمیشود. زمانی که در داخل شهرها شما با دشمنانتان درگیر میشوید؛ مردم کوچه و بازار هیچ واکنشی به این درگیری ها از خود نشان نمیدهند و همگی کاملا خونسردانه به گفت و گوهای خودشان را ادامه میدهند. با این حال، هوش مصنوعی دشمنان بهتر شده است و در صحنه های نبرد همکاری خوبی با هم دارند. متاسفانه لودینگ های بازی هم یکی از قسمت های اعصاب خوردکن بازی میباشد؛ به طوری که به تنهایی 3-2 ساعت به گیم پلی بازی میافزایند. نسخه ی کنسولی بازی همچنان از از بارگذاریهای بلند مدت رنج میبرد.
یکی از شیرین ترین بخش های Dragon Age: Origins بخش ماموریت های آن بود. ماموریت های شما در 2 قسمت دسته بندی میشوند. ماموریت های اصلی و فرعی. ماموریت های اصلی که همان بخش داستانی بازی میباشد؛ ماموریت های فرعی یا همان Side Questها هم به انجام کارهای محول شده توسط اشخاص دیگر میشود. شما مجبورید برای بالابردن Level خود و هم تیمیهایتان، این ماموریت ها را نیز انجام دهید. مشابه اکثر بخش های بازی، این قسمت نیز دچار تغییراتی شده است. این بار برای انجام ماموریت ها زمان مشخصی در نظر گرفته شده است و دیگر مثل شمارهی پیشین، در انجام آنها آزادی زمانی ندارید. سیستم جدید بازی باعث میشود تا برخی از ماموریت ها در روز و برخی از آنها در شب انجام بگیرند. تغییر روز و شب در بازی از طریق نقشهی اصلی بازی انجام میشود . ویژگی خوب این تغییر در این است که برخلاف شماره ی قبلی، ساکنین شهر با تغییر یافتن زمان، مکان خودشان را تغییر میدهند. هرچند این قسمت همانند TES: Oblivion ساعتبندی ندارد، اما همین که NPCها نسبت به زمان، واکنش دارند تغییری خوب تلقی میشود.
شخصیتپردازی نه چندان خوب بازی در مقایسه با بازی قبلی باعث میشود تا کارکترها به خوبی Origins با شما در ارتباط نباشند. حتی صداپیشههای بازی هم نمیتوانند این خلاء را پرکنند. در کنار شخصیتپردازی نه چندان خوب بازی، صداگذاری شخصیت ها هم دچار افت شده است و جای کارکترهای سری قبل و نوع گویش آنها بیشتر حس میشود. تنها دوباره حضور Varric باعث میشود تا این بخش از یک بخش نامید کننده نجات پیدا کند. البته لازم به ذکر است که علیرغم این افت، صداگذاری بازی همچنان در سطح مطلوبی قرار دارد و یکی از نقات قوت بازی محسوب میشود. موسیقیهای بازی هم دوباره یکی از بخشهای موفق بازی محسوب میشود. اصولا در چنین بازیهایی موقعی که به گشت و گذار میپردازید؛ موسیقی بخشی از همین دنیا محسوب میشود و باعث میشود تا ذهن شما را هرچه بیشتر با فضای بازی مرتبط شود. همانند بازی قبلی، این بار هم آقای Inon Zur توانست یکی از شاهکارهای خودش را خلق کند و یک اثر ماندگار دیگری را همانند Syberia II در کارنامهی خود ثبت کند. تجربه ی بالا و استعداد بالای او، باعث میشود تا بخش صداگذاری بازی بهتر شود و جزو نقاط مثبت این بازی محسوب شود. موسیقی منوی اولیهی بازی باز هم گوشنواز است و تا حد زیادی سعی شده تا مشابه Origins باشد.
در نهایت میتوان گفت که Dragon Age II موفقیت گذشته را تکرار نکرد اما همچنان یک بازی لذتبخش برای دوستداران این سبک محسوب میشود. شاید تقلید محض از Mass Effect 2 آسیب زیادی به بازی وارد کرده باشد. در یک نگاه جامع، این بازی به تنهایی یک بازی خوش ساخت میباشد اما زمانی که در کنار Dragon Age: Origins قرار میگیرد، آن حس و حال گذشته را با شما نمیدهد. به عبارتی شخصیتپردازی، صداگذاری، داستان بازی و ... همه و همه در سطح خوبی قرار دارند اما موقعی که اسم Dragon Age: Origins به وسط می آید؛ به خودی خود افت را نمایان میکند. با این خال امید است تا در DLCهای بازی برخی از مشکلات بازی رفع شود.